♀آئینهـ ونوســ ღ تیـر زئوســ♂

... Atefeh ...

اکورد و متن و ترجمه آهنگ بسیار رویایی titanic

اکورد و متن و ترجمه آهنگ بسیار رویایی titanic

 

Titanic

My Heart will go on

Every night in my dreams

هر شب در رویاهام

I see you, I feel you,

من تورو میبینم من تورو احساس میکنم

That is how I know you go on

میدونم به همین صورت ادامه پیدا خواهد کرد

Far across the distance and apace between us

فاصله ها و فضاهای بین مارو

You have come to show you go on

اومدی نشون بدی که ادامه پیدا خواهد کرد

Near, Far, Wherever you are

نزدیک ، دور ، هرجا که هستی باش

I believe that the heart does go on

بر این باورم که ادامه خواهد داد

Once more you open the door

یه بار دیگه درب رو باز میکنی

And you here in my heart

و تو اینجا در قلب منی

And my heart will go on and on

و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواد داد

LOVE can touch just one time

و عشق یه روز مارو لمس خواهد کرد

And last for a life time

و یه عمر دوام خواهد داشت

And never let go till we one

و اجازه نخواهیم داد که یکی (تنها) بشیم

LOVE was when I loved you

عشق زمانی بود که تورو دوست داشتم

One true time I hold to

وقتیکه حقیقتا در آغوش گرفتمت

In my life well always go on

در حیات من ما ادامه خواهیم داد

Near, Far, Wherever you are

نزدیک ، دور ، هرجا که هستی باش

I believe that the heart does go on

بر این باورم که دل ادامه خواهد داد

Once more you open the door

یه بار دیگه درب رو باز میکنی

And you here in my heart

و تو اینجا در قلب منی

And my heart will go on and on

و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد

You here , there's nothing I fear

تو تینجا هستی پس چیزی برای اینکه من بترسم نیست

And I know that my heart will go on

و میدونم قلبم ادامه خواهد داد

We'll stay forever this way

و برای همیشه به این شکل خواهیم ماند

You are safe in my heart

در دلم ایمن هستی

And my heart will go on and on

و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواد داد

اكورد
E              B
Every night in my dreams
 
  A         E    B
I see you I feel you
 
E             B           A
that is how I know you go on.
 
E              B
Far across the distance
 
    A      E       B
and spaces between us
 
E                B           A
you have come to show you go on.
 
C#    B          A        B
Near , far, where ever you are
 
  C#               B             A
I believe that the heart does go on.
 
C#   B         A        B
Once more, you open the door
 
           C#         B
and you're here in my heart and
 
   A             B      E
my heart will go on and on.
 
                  B
Love can touch us one time
 
    A        E    B 
and last for life time
 
E         B                 A
and never let go till we're gone.
 
E                B              A         E      B
Love was when I loved you, one true time I hold to
 
E                B         A
In my life we'll always go on.
 
C#    B         A        B
Near, far where ever you are
 
  C#               B             A  
I believe that the heart does go on.
 
C#   B         A        B
Once more, you open the door
 
           C#         B
and you're here in my heart
 
       A             B      C# B A
and my heart will go on and on.
 
 
Bridge
 
B C# B A
 
F      Eb           Db        Eb
You're hear there's nothing I fear
 
      F            Eb            Db
and I know that my heart will go on.
 
F     Eb      Db        Eb
We'll stay forever this way
 
        F          Eb
You are safe in my heart
 
       Db            Eb     F  Eb Db F Eb Db F
and my heart will go on and on.

[ جمعه 29 دی 1391برچسب:, ] [ 8:1 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

بعد از کلی دردسر با...

 پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…

ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم!!!

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه

رو بهوضوح حس می کردیم…می دونستیم بچه دار نمی شیم…

ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی ازماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…

با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

            گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟… 

فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…ب

ا لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه

گفت:موافقم…فردا می ریم

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…

اگه واقعا عیب از من بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصتفکر کردن به این حرفارو به خودم ندم

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…

اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید

جواب ازمایشو می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من

سردتر و سردتر می شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این

رفتاراش طاق شده بود…بهشگفتم:علی…تو چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم 

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

     گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

     اتاقو انتخاب کردم

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…

تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم…یا زن بگیرم…

نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

        خودت…منم واسه خودم

دلم شکست…

نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده

    دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود

           درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…

احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون

    توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…

چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم…می دونی که می تونم…

دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمیشه جدا شم…

وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضربودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه

توی دادگاه منتظرتم!

[ جمعه 29 دی 1391برچسب:, ] [ 7:57 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

عشق

تنها گرگ ها نیستند که لباس میش میپوشند !


گاهی پرستو ها هم لباس مرغ عشق بر تن میکنند !!


عاشق که شدی کوچ میکنند
...

...

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 21:17 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

زووووووووو

تازه حکمت بازی های کودکانه را می فهمم


زوووووووووووووو...

تمرین این روزهای نفس گیر بود...

کاش بیشتر بازی میکردم

نفسم بالا نمی آید!

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 21:15 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

احساس

 

بعضی وقتا باید یقه احساست رو بگیری؛

بزنی تـو گوشش!

بـا تمـام قدرت سرش داد بزنی:

بگی خفه شو دیگه بسه!

تـا الان هر چی کشیدم....

هر چقدر سوختم....


به خـاطــر تــــــــــــو بــوده!!!

تقصـیر تو بوده لعنتــــــــی!!!

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 21:10 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

نامرد

 تقصیر من چه بود؟!!!!!!!!!

 ...

انقدر لباس مردانگى برازنده ات بود

 ...

که حتى خدا هم نفهمید

...

پشت ان لباس مردانه

...

چه موجود "نامردی" آفریده است...

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 21:7 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

بازی

در کـــــودکــی...

در کـــدام بــــــــــــازی راهــــــت نــــدادنــد

کــــــه امـــــروز

انـــــقــدر دیـــــوانه وار تــــشنـــه ی

" بــــــــــازی کــردن " بــــــــا آدم هــــــــایی؟

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 21:4 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

سخته

سخته...

خیلی سخته...

سخته که میون هق هق شبونت نفس کم بیاری و

عشقت

به یکی دیگه!

بگه...

نــــــــــــــــــــــــفس...

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 21:2 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

هر چقدر هم که...

هر چقدر هم که تنها باشی

بهتر از اینه که با کسی باشی که

به یکی دیگه بگه...

عـــــــــزیــــــــــــزم!

[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 21:0 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]

بی خیال

غم دنيارو بيخيال

غصه فردا رو بيخيال
بزن بالا نوش جونت

امشبه رو بابا بي خيال
کلاس ملاسو بيخيال

ليسانس ميسانسو بي خيال
بيا وسط قرش بده

ما آس و پاسيم بيخيال

[ شنبه 2 دی 1391برچسب:, ] [ 14:11 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]